دروغگویی روی مبل
(داستان های آمریکایی،قرن 20م،داستان های روان شناختی)
بخشی از کتاب
ارنست به دقت به کارولین نگاه کرد. زنی جذاب، غمگین، با لبهای باریک که گوشههای لبش از غم پایین افتاده بود؛ چشمان درشت اشکآلود میشی؛ موهای کوتاه مواج سیاه؛ گردنی کشیده و زیبا که از ژاکت کشباف تنگ بیرون آمده بود و بالاتنهای خوشفرم؛ دامن تنگ و پاهای باریک و کشیده. اگر ارنست او را در یک وضعیت اجتماعی میدید؛ با جدیت به او توجه میکرد، ولی امروز هیچ تمایل جنسیای به او نداشت. وقتی در دانشکدهی پزشکی بود فوت و فن خاموش کردن تحریک جنسی و علاقهی جنسیاش را هنگام کار با بیماران یاد گرفته بود.
او مانده بود که برای کارولین چه کاری میتوانست بکند؟ اصلا این مشکل مربوط به روان بود؟ شاید او فقط قربانی بیگناهی بود که در زمان نادرست و در جای نادرست گیر کرده بود. شکی نیست که اگر در سنی جوانتر بود برای دلداری خود با کشیشش مشورت میکرد.
و شاید او باید تسلی کشیشگونه به او ارائه میکرد. مطمئنا چیزی از عملکرد دوهزارسالهی کلیسا باید برای حرفهی درمان وجود داشته باشد. ارنست همیشه به آموزش کشیشی فکر کرده بود. آنها واقعا چه قدر در دلداری دادن خوب بودند! آنها تکنیک خود را از کجا یاد گرفته بودند؟ درسهایی در زمینه تسلی دادن هست؟ درسهایی برای تسلی جایگاه اعتراف؟ کنجکاوی ارنست یک بار او را به سمت تحقیق آثار در کتابخانه در مورد تسلی اعتراف کاتولیک سوق داده بود. ولی به جایی نرسید. یک بار دیگر در یک مدرسهی مذهبی محلی تحقیق کرد و فهمید که در برنامهی درسیشان هیچ آموزش روانشناسیای وجود ندارد.
او مانده بود که برای کارولین چه کاری میتوانست بکند؟ اصلا این مشکل مربوط به روان بود؟ شاید او فقط قربانی بیگناهی بود که در زمان نادرست و در جای نادرست گیر کرده بود. شکی نیست که اگر در سنی جوانتر بود برای دلداری خود با کشیشش مشورت میکرد.
و شاید او باید تسلی کشیشگونه به او ارائه میکرد. مطمئنا چیزی از عملکرد دوهزارسالهی کلیسا باید برای حرفهی درمان وجود داشته باشد. ارنست همیشه به آموزش کشیشی فکر کرده بود. آنها واقعا چه قدر در دلداری دادن خوب بودند! آنها تکنیک خود را از کجا یاد گرفته بودند؟ درسهایی در زمینه تسلی دادن هست؟ درسهایی برای تسلی جایگاه اعتراف؟ کنجکاوی ارنست یک بار او را به سمت تحقیق آثار در کتابخانه در مورد تسلی اعتراف کاتولیک سوق داده بود. ولی به جایی نرسید. یک بار دیگر در یک مدرسهی مذهبی محلی تحقیق کرد و فهمید که در برنامهی درسیشان هیچ آموزش روانشناسیای وجود ندارد.